۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

از شاه عبدالعظیم تا کاخ گلستان راهی نیست!


میگویند بعد از اینکه ناصرالدین شاه توسط ميرزا رضا كرمان
ی يكی از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادی در شاه عبدالعظیم از پای در آمد، صدراعظم با سرعت شاه را از در دیگر بقعه به کالسکه مخصوص رسانیده و جسدش را در کالسکه نشاندند و در طی مسیر شهر ری تا دارالخلافه(کاخ گلستان) چنین وانمود میکردند که شاه هنوز زنده است.
حال حکایت جمهوری اسلامی است که تیر قیامِ مردم بر قلبش خورده و اصلاح طلبان حکومتی، مشغول حمل این جنازه هستند.
اما از شهر ری تا کاخ گلستان راهی نیست!

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

به بهانه نوشته های شاهین نجفی و احمد باطبی در مورد کشتار اشرف

نسترن عظیمی

طی ٣٢ سال دروغ،  فضائی ساخته اند که فعال حقوق بشری  و هنرمند مسئول،  ابتدا باید دوساعت در نداشتن ارتباط و رد هرگونه هم فکری خود با قربانیان  یک فاجعه انسانی بگوید تا جنایت انجام شده را محکوم کند!
حکومتی که در عصر ارتباطات، در عصر اینترنت و گزارش مستقیم،  کشته شدن ٣٤
نفر را ٢ نفر اعلام میکند، در زندانها و سیاه چالها و نشریات و رادیو تلویزیونش در طی ٣٢ سال گذشته، چه دروغها نگفته و چه ها که نکرده است!

گزارش تلویزیون جمهوری اسلامی از کشتار اشرف


فیلم اجساد ٣٤ مجاهد

فائزه رجبی


و ببنید شرکای برکنار شده این جانیان را که امروز خفه خون گرفته اند. و از اینکه خودشان از حکومت رانده شده و نتوانسته اند شریک این جنایات باشند، غمگین هستند!

نوشته شاهین نجفی در فیس بوک:
از همین ابتدا  تکلیفم را روشن کنم که من علاوه بر اینکه هیچ ارادتی به سازمان مجاهدین خلق و مخصوصا روئسای آنها ندارم و مزید بر آن انتقادات شدیدی هم همچون بسیاری دیگر بر سیاست های   این سازمان در گذشته دارم،با این حال تصمیم گرفتم تا این مطلب را بنویسم.پس لطفا برای من قصه  ننویسید که این سازمان چه بود و چه کرد و با چه کسی دست داد  و ... که به اندازه ی کافی می دانم.بحث من بر سر انسان است.من حتی راضی نیستم که سر یک آخوند جلاد  و کثیف  بریده شود. مملکتی که قانون داشته باشد دچار توحش نمی شود.نتیجه ی انتقام جویی و کشتار و ترور وحذف مخالف به هر طریقی  و به هر شکلی زشت است.اما انچه که من به آن باور دارم ،گویا بیشتر شبیه یک رویا است و انسان بسیار پلیدتر و بی خرد تر از آن است که  من گمان می برم.از همین روی جنگ در ویتنام محکوم است و در لیبی مورد تایید. اعدام در ایران زشت است و در آمریکا کاملا طبیعی.من چند روز پیش فیلم های مربوط به حمله ی نیروهای عراقی به "اشرف" را دیدم. صحبت های چندش آور "رابرت گیتس" را هم شنیدم که وضعیت را نگران کننده  دید و دولت عراق را به خویشتنداری! فرا خواند.داستان هر چه هست باشد.مسئله این است که بیش از بیست انسان غیر مسلح کشته شده اند.اینها آدمکشند؟اینها تروریستند؟هر چه که قوانین آمریکا  و دولت دست نشانده ی عراق می گوید همان.اما اینها  بدون دفاع و بدون سلاح بودند. اینها  پناهنده هستند.اینها هیولا نیستند. فیلم ها را ببینید .بسیاری از این مجاهدین جوان های همسال ما و حتی کوچک تر از ما هستند که نه "فروغ جاویدان" را دیدند و نه "انقلاب  ایدئو لوژیک" سازمان مجاهدین  را.فیلم ها را که می دیدم ،با دوست  و رفیق شفیقم بودم. گفتم  چیزی بنویسم.چند روز پیش بود. گفت تو ننویس شاهین.به اندازه ی کافی دهان های گشاد باز هستند و منتظرند تا تو را هدف بگیرند.پارسال بود که به اشرف یک حمله ای شده بود.دانمارک بودم به گمان یا شاید سوئد.دوستی ایمیل زد و خواهش و تمنا که انجا که کنسرت داری ،یک سر هم بیا به تجمع ما  برای محکوم کردن  این حمله. پوزش خواستم و توضیح دادم که در هیچ برنامه ای که مربوط به سازمان های سیاسی باشد شرکت نمی کنم. اما من چقدر باید بی شرف و پست باشم که این صحنه ها را ببینم و بترسم و لال باشم که ممکن است یک عده ای چرت بگویند. بگذار بگویند. بی مرام، جان ادم است.اینها آدمند . دارند می کشند اینها را. من که سیاستمدار و سیاست باز نیستم که بنا بر مصلحت ها و منفعت ها و بازی های سیاسی خفقان بگیرم.الان هم اگر پنج نفر صدای مرا بشنود می گویم.حالم از سیاست های ابلهانه ی  دولت آمریکا که در حال معامله با رژیم ایران است و از رفتار وحشیانه ی نیروهای عراقی و خفقان معنی دار سخنگویان و نمایندگان  و رهبران! جنبش سبز در خارج از کشور بهم می خورد.شما تقصیری ندارید  سیاست همین است.یاد آن داستان کوتاه بورخس  که قهرمان نام داشت افتادم.بگذریم.من تا کی باید اینطور خودم را بخورم نمی دانم.بدمصب تمام نمی شود و راحت شوم  و خلاص.خسته ام  جان تو .بد خسته ام...................چقدر دلم یه شکم سیر گریه می خواد.

 http://www.youtube.com/watch?v=DKzr9-qGkMo


نوشته احمد باطبی : در قبال کشتارساکنان اشرف سکوت نمیکنم
امروز برای چندمین بار تصاویر تاسف انگیزی از کمپ اشرف ، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در عراق منتشر شد . تصاویری از درگیری ساکنین این کمپ با نیروهای نظامی عراق .
من برای چندمین بار میگویم ; نه عضو سازمان مجاهدین خلق ایران هستم و نه هوادارشان و نه بابت نوشتن این یاداشت پاداشی از آنها دریافت میکنم . اما فاجعه انسانی در حال وقوع در شهر اشرف آنقدر گسترده است که چشم بستن به روی آن دست کم برای من امکان پذیر نیست .
میدانم که حکومت ایران در کمین این فرصت نشسته تا من چنین مطلبی را بنویسم و آن را به تعبیر خودش به عنوان یکی از اسناد وابستگی من به سازمان مجاهدین خلق ایران تلقی کند . و میدانم بسیاری از دوستان و هم فکران من نیز بابت نوشتن این یاداشت خشمگین شده و به من خرده می گیرند و یا روابطشان را با من قطع خواهند کرد .
اما این چیز ها هر چقدر هم برایم مهم و حساس باشد ، اما مهم تراز جان بیش از 3000 انسان ساکن در کمپ اشرف نیست .

سازمان مجاهدین خلق به لحاظ مشی سیاسی و کارنامه سازمانی هر چه باشد ، در این شرایط برایم اهمیتی ندارد . چون مسئولیت عملکرد درست و یا غلط یک سازمان هم به لحاظ حقوقی و قانونی ، هم به لحاظ عرفی و هم به لحاظ عقلانی به گردن کادر رهبری آن است و نه اعضاء و رده های پایین تر تشکیلاتی که حالا در مقابل گلوله مهاجمین قرار دارند . قضاوت و تعین تکلیف در مورد گذشته ، اکنون و آینده سازمان مجاهدین هم با مردم ایران است . نه من
به عنوان یک فعال حقوق بشر قضاوت خودم را در مورد سازمان مجاهدین خلق ، معیار فعالیت های حقوق بشری ام قرار نمیدهم  . نه تنها در قبال سازمان مجاهدین ، نه در قبال هیچ شخص و جریان دیگری ...

زنان و و مردانی که امروز در شهر اشرف سلاخی میشوند آدمهایی هستند که بهترین روزهای زندگی جوانی و آرزوها و لذت های زندگی شان را به امید ساختن روزگاری بهتر برای دیگران در صحرای سوزان استان دیاله عراق سپری کرده اند . به اشتباه یا درست  برای من  اهمیتی ندارد . چون کار من قضاوت آنها نیست . ساکنان اشرف از سال ۲۰۰۳ خلع سلاح وبه عنوان نيروهای غيرنظامی تحت حمايت کنوانسيون های ژنو قرار گرفته اند . ساکنین اشرف در حالی برای چندمین بار مورد حمله قرار میگیرند که مدت ها است در تحریم به سر برده و حتی از بابت مایحتاج دارویی نیز با مشکل مواجه هستند .
برای من مهم نیست که نظام اسلامی برای اعتراض به کشتار ساکنان اشرف من را وابسته به سازمان مجاهدین بخواند ، چون واقعیت آن است که من نیستم و حرف آنها هم کوچکترین تغییری در این واقعیت ایجاد نخواهد کرد .
نمیتوانم چشم و زبانم را در قبال کشتار چند هزار انسان "غیر مسلح " ببندم .

به اعتقاد من عدم عضویت ویا انتقادهای ما به سازمان مجاهدین خلق برای من دلیل قانع کننده ای نیست که در قبال کشتار آنها برای سکوت کنیم . در حقوق بشری که من به آن معتقدم چیزی به نام خط قرمزی معنا ندارد .
به کشتار ساکنان اشرف اعتراض میکنم ، و آن را شدیداَ محکوم میکنم ، نه برای اینکه قربانیان این کشتار تنها هموطنان من هستند . برای اینکه هرچه هستند انسان هستند . گلوله شلیک شده به سوی آنها پوست و گوشتی را میدراند که بر بدن هر انسان دیگری است  ، مایع سرخ جاری شده از تنشان ، خونی است که در رگ های من و تو است .
من و تو شاید هیچ اعتقادی به عقاید و عملکرد آنها نداشته و حتی آن را اشتباه بدایم ، اما اعتراض به قتل عام آنها احترام به انسانیت خودمان است .

ایران ما وقتی ایران خواهد شد که بتوانیم مفاهیم و تعاریف را از هم تفکیک کنیم . اعتراض به کشتن انسانها  مجاهد ، حزب اللهی ، سلطنت طلب و سبز و .... نمیشناسد .
به کشتن آ
نها اعتراض میکنم چون حقوق بشر برای من خط قرمزی ندارد . کشتن آنها را محکوم میکنم چون برای من فکر آنها درجه دوم است و جان آنها درجه اول .
ازفحش شریعت مداری کیهان نمیترسم چون از پوزه سگ دریا نجس نمیشود .
فحش دوستانم را به جان میخرم و در مقابلشان سر تعظیم و ارادت فرود می آروم ، ولی باز هم اعتراض به این  کشتار را به سکوت ترجیح میدهم . کشتن انسانها در هر گوشه از جهان محکوم است . چه اشرف ، چه هرجای دیگری . موضع شخصی من این است .

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

معادله ای ساده و جانِ ٢٨ مجاهد خلق


فضاسازی ضد مجاهدِ روزهای اخیر در دنیای مجازی،  همزمانی حضور رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا در عراق و حمله نیروهای عراقی به چند هزار پناهنده مستقر در شهر اشرف، معادله ای ساده که تاکنون جان ٢٨ مجاهد خلق را گرفته است!
این است سیاست ورشکسته مماشات غرب و آمریکا در برابر ملایان ایران!
یکی از ٢٨ شهید حمله وحشیانهِ امروز نیروهای مالکی، فائزه رجبی است.
پدرش
، عبدالرضا رجبی در  آبان ١٣٨٨ در زیر شکنجههای وحشیانه قصابان جمهوری اسلامی، در زندان گوهردشت به شهادت رسیده بود.

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

آری به آتش، نه به بهشتِ جمهوری اسلامی


دیروز یک پناهجوی  ٣٦ ساله ایرانی در میدان مرکزی آمستردام خود را به آتش کشید و در اثر شدت جراحات جان سپرد

در لینکی در بالاترین، کسی نوشته بود :
ای ایرانیان دیدید و شنیدید که در مصر وقتی یک جوان خود را آتش زد برای اعتراض به دولت مصر دیدید چگونه دولت مصر سقوط کرد اینک ایرانیانی ....

در جواب ایشان فقط میشود گفت که بروید این بیانیه ها را بخوانید و منتظر انتخابات ١٣٩٢ باشید و یا فکر دیگری بکنید!

ششمین بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید : اعلام می دارد گوش فرادادن حاکمان به مطالبات شهروندان از طریق برگزاری انتخابات آزاد، رقابتی، سالم و غیر گزینشی تنها راه تضمین استقلال، امنیت، دموکراسی، صلح و توسعه پایدار است.



مصطفی تاجزاده هم در آخرین نامه اش «پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!» گفته است : اولین و شاید مهم‌ترین خواست جنبش سبز، اعمال حق حاکمیت ملی و آزاد کردن انتخابات به معنای کامل کلمه از زیر یوغ نظارت استصوابی- نظامی است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

وزارت اطلاعات در بالاترين در جستجوی چيست؟


كاربران بالاترين فراموش نكرده اند كه ارگانهای سركوبگر جمهوری اسلامی در پی خيزش ٢۵ بهمن تلاش كردند تا کُرد دلیر، صانع ژاله را به عنوان شهيد بسيجی جا بزنند و كارت جعلی بسيج هم برای او صادر كردند.
در  همان موقع من با انتشار مطلبی با عنوان «دهان گشاد و سور زدن به حسین شریعتمداری»، نشان دادم كه  الف. مينو سپهر نيز، با ماسک سبز، سعی می كند كه با درج مطالبی در سایتهای وزارت اطلاعات همين دروغ را جا بيندازد. كه البته اين توطئه به موقع افشا شد و از كار افتاد.

چند روزبعد، زمانیکه آقای جوانمردی خبرنگار شجاع صدای آمریکا در مصاحبه ای با آقای احمد باطبی، از توطئه بسیجی نشان دادن صانع ژاله  پرده برداشت و طی مصاحبه ای با خانواده او، دروغ بودن ادعای رژيم را برملا كرد، یکی دیگر از نویسندگان سایتهای زنجيره ای وزارت اطلاعات (ایران اینترلینک و انجمن نجات و ... ) دست به کار شد تا  آقای جوانمردی را به مجاهدين بچسباند.

او نوشت:
آقای جوانمردی : شما که یکی از هوادران سازمان مجاهدین خلق ایران هستید، که فعالیت ها و ارتباطات شما با این سازمان بر کسی پوشیده نیست.


يك هفته پيش (۲۹ مارس)، در يك اقدام تازه، الف مينو سپهر، به بهانه اينكه سازمان مجاهدين در بالاترين فعال شده است، فراخوانی را در يكی از همان سايتهای زنجيره ای به نام «زنان در اسارت فرقه رجوی» منتشر كرد و از كسانی كه آنها را «اعضای سابق مجاهدين» می ناميد، خواست كه برای مقابله با فعاليت مجاهدين در بالاترين بسيج شوند.


او نوشت: 
قابل  توجه اعضای سابق فرقه تروریستی رجوی _ کسانی که دستی به نوشتن دارند ودارای وبلاگ می باشند و امادگی تلاش درسایت بالاترین را دارند می توانند آدرس وبلاگ و ای میل خود را بگونه ای خصوصی درقسمت نظرات این دفتر قرار دهند تا پس از بررسی برای آنها دعوت نامه عضویت دربالاترین ارسال گردد.



در پی اين فراخوان، هر روز لينكهای زيادی در بالاترين عليه مجاهدين به جريان افتاده است.

وزارت اطلاعات در بالاترين در جستجوی چيست؟
به هوش باشيم!

۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

درخونگاه، جو امنیتی، لباس شخصی : عمری به اندازه سه دهه

دیروز درخونگاه شاهد حضور بسیار پر رنگ نیروهای امنیتی در مراسم تشییع پیکر مرحوم میر اسماعیل موسوی، پدر میرحسین موسوی بود و  مراسم با دخالت نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها نیمه تمام ماند.
سال ٦٤ بود که حمید را اعدام کردند. او را ١٦ ساله دستگیر کردند و جنازه اش را در ٢٠ سالگی در بهشت زهرا، دفن شده، تحویل پدر و مادرش دادند.
حمید از بچه های فامیل بود. وقتی از جریان اطلاع پیدا کردم با خانواده اش تماس گرفتم تا ببینم آیا کاری از دستِ من بر میآید یا نه؟
تماس تلفنی من و نحوه جواب دادن آنها برایم مشخص کرد که حتی اجازه صحبت در اینمورد را نیز ندارند. بهر ترتیبی بود در مراسم کوچکی که برای سومین روزش گرفته بودند خودم را به خانه شان در درخونگاه رساندم. با اینکه پدرش در محل بسیار مورد احترام بود، اجازه مراسم را در مسجد محل نداده بودند.
آنها از دیدن من متعجب شده بودند و از نگاهشان میشد فهمید که انتظار کسی بجز اقوام بسیار نزدیک را ندارند. وقتی وارد اتاق بزرگی که همه در آن جمع بودند شدم سکوتی وحشتناک بر آن حاکم بود و با یک چرخش نگاه متوجه حضور تعداد زیادی فامیل جدیدِ که همه ریش داشتند، شدم. اقوام جدید ما خودشان مراسم را تا پایان اداره کردند!
برای مراسم شب هفت خودم را به بهشت زهرا رساندم.
حدود ٢٠ نفری از فامیل بودند و ٣٠ نفری از اقوام جدید ریش دارمان.
 باران زیادی باریده بود و کفشها تا پاشنه درون خاک رسی که تازه کنده شده بود فرو میرفت. در این میان فقط مادرش بود که زار میزد  و گِل بر سر و صورتش میمالید. دیگران انگار اجازه گریه هم نداشتند. در میانه مراسم بود که وانتی با دنده عقب خودش را به  قبرِ مجاور قبرِ حمید که تازه کنده شده نزدیک کرد. دو سرنشین از وانت پیاده شده و دربهای عقبِ وانت رابازکردند.
دو نفری، دو طرف یک جنازه را گرفته و درون  قبری خالی پرت کردند. مادر حمید با دیدن این صحنه بجای تمام فامیل فریاد کشید!
محله درخونگاه،  اعدام حبیب خبیری بازیکن تیم ملی ایران و باشگاه هما را هم در خاطره اش دارد. حبیب در سال ١٣٦٣ اعدام شد و اجازه هیچگونه مراسمی به فامیلش ندادند.


این حکایت، عمری به اندازه سه دهه دارد.